سلطان محمود، اندامی متناسب و قامتی رشید داشت، ولی رویش پر آبله و بسیار کریه المنظر بود. روزی صورت زشت خود در آینه دید وسخت پژمرده و متفکر گشت. وزیر بر او وارد شد و سبب اندوهش را پرسید. سلطان گفت:«در مَثَل گویند که دیدار پادشاهان، مایه شادی دل و روشنی چشم است. ولی من چنین پندارم که چهره زشتم، نه تنها شادی بخشِ دل ها نیست، بلکه وحشت افزا ونفرت بار است.» وزیر گفت:«غمین مباش، از آنکه زشتی رویت را از هزار کس یکی نمی بیند، امّا اگر پاکیزه سیرت و دادگر و مردم نواز باشی، آوازه نیکویی هایت را همگان می شنوند واین، قبح صورتت رامی پوشاند.»
:: موضوعات مرتبط:
عارفانه ها ,
:: برچسبها:
عارفانه ها ,
پاکیزگی سیرت ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5